شهدا

شهدا

   هر وقت یاد شهدا می افتم یا ویدئوی مختصری از آن ها می بینم حالتی در من ایجاد می شود تا کتاب خاطرات ایشان را مطالعه کنم. با مطالعه این کتاب ها آن حال شدیدتر و غلیظ تر می شود تا حدی که می خواهم خودم را زیر پتو قایم کنم؛ از دست خودم.

   از دست خودم که به مادیات و نفسانیات خو گرفته و دنبال شهرت و پاسخ دادن به انواع و اقسام درخواست های نفس است... می خواهم بالا بیآورم روی هرچه مادیات و نفسانیات است. حالم بد می شود. آنقدر بد که نمی دانم باید چکار کنم...

   واقعا صیاد شیرازی که بود؟ چرا اینطور بود؟ چرا معادلات ذهن چمران در ذهن بی صاحب مانده ی من فرو نمی رود... چرا تلاش باقری و بی خوابی هایش ملکه زندگی من نمی شود... چرا اخلاص ابراهیم هادی را ندارم؟ چرا سلیمانی، سلیمانی بود؟

   برای ما از مرد آهنی و جنگ ستارگان و ... اسطوره ساخته اند و هزار خزعبل در میانش به خوردمان می دهند... وقتی اینهمه کثافات خورده باشی چون روحت آمادگی ندارد، حقیقت و نور که تحویلش میدهی پس می زند. اول باید هرچه خوردی قِی کنی و بالا بیآوری، تا روحت پذیرش و کشش اینهمه معارف داشته باشد. خوبی کتاب های خاطرات شهدا این است که در این فرآیند کمکت می کنند.

۲ ۰ ۲ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۲)

سلام

یه سوال. شنیدم که میگن اگر قلب آدم آروم بشه هدایت شده و الان این حس رو دارم... 

اما یه سوالی برام پیش اومده و اینکه آیا اسم این حالت هدایته؟ یا شبیه رودی که به مرداب میرسه و ساکن می ایسته؟ یا آرامش قبل از طوفان؟

یا مثلا دارم خودمو به یه جواب سطح پایین قانع میکنم بزور؟

چطور فرق این ها رو بفهمم

چون خدا تاکید داره که ادمهایی هستن که کار اشتباهی میکنن اما اون براشون زینت داده شده..

(اگر فکر کردنو جزو کارها حساب کنیم چون در واقع عامل اصلی هر کار اون فکر پشتش هست)

 

 

پاسخ:

۱۳ دی ۰۱، ۱۹:۲۲
علیکم السلام
تا آن حدی که من فهمیدم، این حالت ترس و امیدی که شما با هم دارید، به هدایت الهی نزدیک‌تر است تا اینکه آدمی به احساس خودش رجوع کند. 
حتی ائمه هم خودشان را از خشم خدا در امان نمی‌دانستند و همواره در حالت خوف و رجاء بودند. 
به نظر می‌رسد که آدمی باید همواره در حال کنترل خودش باشد. رفتارش را با آنچه مورد رضایت خداوند است مقایسه کند و سعی در اصلاح رفتارهای غلط. قرآن این فرد را فردی با تقوا می‌نامد! 
آرامش دست خداست. اگر آدمی متقی باشیم، آرامش الهی (سکینه) سمت ما روانه خواهد شد.

 

چیزی که جدیدا بهش فکر میکنم این هست که چرا نظراتم در این عنفوان جوانی به بهانه گیری های کودک ۵ ساله شبیه است؟

چرا عمق ندارند. اصلا از کجا میشود تهیه کرد عقل را عمق فکر را 

چرا اینقدر نظراتم سطحی و ساده لوحانه است؟

چرا یک مشورت درست درمان نمیتوانم بدهم.

چرا اینقدر خودخواهم و به فکر کشورم حتی نیستم

کشور که هیچ همین دوستان اطراف

چرا یک بیخیالی عجیب بر سرم امده و خودخواه شده ام

و بعضی ها راهم میبینم همینطور. از غیر «او» تبعیت میکنند. دلیل قانع کننده و محکمی هم نمی اورند و... 

 

گاهی اوقات نظراتی میشنوم و گوینده می گوید اگر نقدی داری بیان کن ولی من صرفا کور و کر . هر چه گفته مثل کودکی که اب از دهانش راه افتاده و بستنی قیفی را دم در شهربازی در دست یک بچه بزرگتر با ولع نگاه میکرده به حرفهایش گوش سپرده ام.

 

شاید چون هنوز با آدمها ی کمی در زندگی عمیقا مواجه شده ام.

شاید ... نمیدانم

راهنمایی کنید 

 

به هرحال . بچه یعنی کی؟ بزرگ بعنی کِی؟(جمله ای که عینا یا با اندکی تغییر در فیلم ۲۳ نفر گفته شد)

چه زمان میتوانم بزرگ شوم...


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پیمان
آخرین مطلب
پیوندها
بایگانی