۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رضا امیرخانی» ثبت شده است

برآمده از دل

   کتاب «ارمیا» نوشته‌ی رضا امیرخانی را بخوانید:

«-یا مهدی، عجل علی ظهورک. بیا. ظهور کن. زودتر بیا. نه نیا. کجا می‌آیی؟ کسی منتظر حضورت هست؟ اگر یک قوطی کنسرو کم‌تر به ما بدهند، ظهور تو را که هیچ، خدا را هم فراموش می‌کنیم. چه کسی منتظر حضورت است؟ کی؟ چرا بی‌خودی داد می‌زنیم؟

... آقا کارِت فقط همین است که بیایی و گردن بزنی. همه‌ی خوب‌ها و یارانت و سربازانت رفتند. آقا بیا گردن‌مان را بزن...»

   مصادیق «قوطی کنسرو» برای افراد متفاوت، متمایز است. شخصی به دنبال ماشین خوب است و دیگری خانه‌ی خوبی می‌خواهد. ممکن است فردی پیدا شود که بخواهد خیلی چیزها درباره‌ی ستارگان بداند و برخی را قدرت و مقام مجذوب خود کرده است. 

   برخی اوقات ما خودمان را گول می‌زنیم که برای نفس خودمان کار نمی‌کنیم... مثلا وقتی درس می‌خوانیم فکر می‌کنیم که اینگونه نیست... یا وقتی می‌خواهیم در زمینه‌ای عالم دهر شویم یا حتی وقتی اردوی جهادی می‌رویم... اما در واقع همه‌ی اینها همان «قوطی کنسرو» های «ارمیا» است، فقط برای برخی کنسرو لوبیا است و برای برخی کنسرو خاویار! برای برخی تنها یک کنسرو است و برخی میلیون‌ها کنسرو احتکار کرده‌اند.

   اشتباه آن‌جاست که ما برای قوطی کنسروها کار می‌کنیم، نه برای ...

۱ ۰ ۱ دیدگاه


پیمان
آخرین مطلب
پیوندها
بایگانی